تو بوی اولِ ماه فروردین را میدهی
و سینهات پر است از گلهای بنفشه
میان کاکل موهایت شکوفههای گیلاس نشاندهای
و تنت را گرمای آفتاب پوشانده است
تو شکلِ بیشکلیِ تمام معشوقهای خیالیام هستی
با ساقهای کشیدهی سبزت
و قوس رنگین کمانِ کمرت
به چشم دیدهامات
به چشم دیدهام که در خواب به مهمانیام میآیی
و من برایت دعای تحویل سال میخوانم
«یا مقلب القلوب و الابصار..»
میآیی روبه روی سفرهی هفت سینام
صورتت مماس میشود با صورتم
بوی بهارِ تنت را پخش میکنی در فضای راکدِ خانهام
قرمزیِ لبهایت را میریزی به روی بیرنگی لبهایم
و با نفسهای بریده بریده میگویی
«حول حالنا الی احسن الحال»
صدای توپ میآید و فشفشههایی که هوا میشود.
دستهایت را میگیرم
و سرم را فرو میبرم در باغ گلهای بنفشهات.
چنار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر