سال نو... سال نو... سال نو... من اما در دلم احساس نو بودن ندارم.
قلب من هنوز هم در کهنگی خاطرات تو میتپد.
بهار امسال اما خانه تکانیای در پیش است. دیگر زمستان را با فرهاد سر نمیکنم. بگذار این خاطرات آنقدر در عمق قبلم دفن شوند تا یادم برود پیش از این چه کسی بودم. به عقب نگاه نمیکنم. باید وا گذاشت گریه را به لحظهای خنده. دیگر به عقب نگاه نمیکنم. امسال سال، نو خواهد بود. امسال به جای خیره شدن به صفحه گوشیام به ماهی قرمزها خیره میشوم. آخر باید بفهمم راست است که موقع تحویل سال رو به قبله میایستند؟
یاس آسمون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر