بهاریه (شماره دهم، اسفند 92)
من امیدم
من امیدم
منو از خودم نگیر
خیلی چیزا رو ندیدم
منو از خودم نگیر
منو باور کنو از من بگذر
من همان آبیِ آسِمانیام
من همان قرمزِ بیزبانیام
که سرم سبز برفت بر بادها
من شکستم لای این فریادها
من نبودم شیرین، تلختر از زهر منم
من نشستم پای این فرهادها
من شکستم پای این شیادها
من امیدم و امیدم رو نگیر از خودِ من
من همان راه غریبم، من همان راهبِ پیرم
من همانم که همانم که همانم که همان
من همان بالِ اسیرم
من همانم که زبانم به زمانم به توان، باز نکرد لب به سخن
وای اگر عطسه کنم
باد بَرد خشمِ جهان
من امیدم و امیدم رو به تو میبخشم
که به تو میخندد ؟
که شدی تلافیام !
که شدی قاتلِ منجلابیام !
که به تو میخندد؟
که مرا سوختهای !
به درونت، چه اندوختهای؟ از برای تن من؟
تو برای لب من، چه سخن دوختهای؟
که این چنین میشِکنی قلب مرا
من امیدم و امیدم رو نگیر از دلِ من
تو نگیر سبزِ مرا از گِلِ من
تو نبین جمعِ مرا حاصلِ من
تو ندیدی شِنو در ساحلِ من
تو نشو بازیِ من با دلِ من
تو نشو راضی به من
تو نشو مُهر منو
تو نکن مُهر مرا باطلِ من
من همان جهنمم که آن دَرَک واصلِ من
تو نشو سنگ، بر این کاهگلِ من
من امیدم و امیدم رو نگیر از خودِ من
تو نشو قاتلِ من
پیشاپیش سال جدید رو به همتون تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشین
شروین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر