پرونده ویژه: جمعه سیاه (شماره ششم، تیر و مرداد 92)
تفرقه، نفاق، دودستگی و بعضن قهر و آشتیهای نامتعارف، ما حصل ایدهای که قرار بود اتحاد و همبستگی را بین اقلیتهای جنسی ایران برقرار کند.
اما به راستی چرا ایدهای نیک و پسندیده، سرانجامی اینچنین نابهنجار و ضدارزشی پیدا کرد؟
فارغ از اینکه آیا در این شرایط اصلن نیازی به داشتن روز ملی هستیم یا خیر، با فرض نگاه کردن به جنبههای مثبت انتخاب این روز، بهترین و عاقلانهترین گزینه این خواهد بود که حداقل انسان تقویم یک سال از عمر را ورق بزند و به صورت معقولانه و با دلیل مناسب، روزی را انتخاب کند که قرار است بشود نماد تمام فرهنگ، اعتقاد، احساس و هویتش. چهار سال پیش، نزدیکهای مرداد، از طرف معدودی از وبلاگها بحثی مطرح شد به نام انتخاب روز ملی اقلیتهای جنسی که البته این روز از پیش انتخاب شده بود و تنها تبلیغاتش بین بچههای اینترنتی ترویج پیدا کرد. چند تا از دوستان با کاری نسنجیده، موجی را که میرفت تا با یک همهپرسی حداقل اینترنتی به عنوان یک موج هدفمند و پیونددهندهی هماحساسیهای ایران قلمداد شود، به یک حرکت خودخواهانه و یک جانبه تبدیل کردند.
انتخاب کورکورانه و از پیشتعیینشدهی مرداد ماه به عنوان روز ملی، چیزی بود که میان بسیاری از دگرباشان اختلاف و بحث به وجود آورد. موافق و مخالف پیدا کرد و آخر هم بدون هیچ نتیجهای رها شد. با کمی کنکاش در موارد پیش امده براحتی میشود فهمید بزرگترین علت بینتیجه ماندن بحث، خودخواهی اندک اشخاصی بود که کلیت این بحث را براه انداخته بودند.
یکی از وسیعترین موضوعات بحث، منطقی بود که در جواب این سوال باید بیان میشد: چرا مرداد ماه؟! تقریبن هیچ کس نتوانست به این سوال جواب بدهد. تا جایی این قضیه جلو رفت که اعلام شد اصلن نیازی به جواب منطقی هم نیست، اگرچه جوابی بیمنطق، ولی به این سوال پاسخی داده شود، سکوتی که نشاندهندهی همه چیز و در عین حال هیچ چیز بود، تنها جوابی بود که دریافت شد. در همان سال وبلاگِ «دگرباش ایرانی» پستی کامل و جامع گذاشته بود که قدم به قدم اشکالات انتخاب این روز را مطرح کرد. اما واکنش دوستان موافق در قبال تمام این استدلالها چه بود؟! و باز هم همان سکوت. من (ِ نوعی) جلوی دوستی غیر اقلیت، آشکارسازی کردم و از هویتم گفتم، دوست من هم در کمال روشنفکری من و احساسم را پذیرفت و با این قضیه کنار آمد. مرداد ماه که میشود، دوش به دوش من میآید تا در شادی دوست اقلیتش سهیم باشد. مراسم باشکوهی هم برگزار میشود، دوست غیر اقلیت و فهیم من، محو شده در عظمت این مراسم، تنها یک سوال از من می پرسد: وجه تسمیه این مراسم چیست؟ چرا مرداد ماه؟!
من (ِ نوعی) به عنوان یک نوجوان تازه به بلوغ رسیده که دارم کمکم به دنیای ناشناختهی آدم بزرگها پا میگذارم در احساسات و غرایز جنسی خودم دچار چند راهی و سردرگمی سختی میشوم. انگار یک چیزی سر جایش نیست. یک جای کار میلنگد. در این عصر مدرن و دنیای مجازی، تصمیم به تحقیق در مورد نوع احساساتم میگیرم، توی گوگل سرچ میکنم لواط یا همجنسبازی، در ادامه و با خوندن تعاریف مربوطه میفهمم واژهی سومی هم به نام همجنسگرایی هست و در ادامهی تحقیقاتم به کمپین بزرگ اقلیتهای ایران میرسم، روز ملی.
من (ِ نوعی) چند روز مانده به مرداد ماه، با شوق و شعف فراوان تصمیم میگیرم یک بروشور تبلیغاتی در راستای فرهنگسازی برای مردمان دیگر بسازم، از خودم بگم، از احساسم بگویم، از این روز (روز ملی) برای دیگران بگویم و از اینکه چرا امروز شد روزی که به نام من در تقویم ثبت شده است. نسل امروز اقلیت ایران، آن نسلی که قصد دارد برای شناخته شدن بیشتر و ابراز وجود بهتر روزی را به عنوان روز ملی اقلیتهای ایران به ثبت برساند، حداقل به سه قشر از جامعه باید پاسخگو باشند؛ قشر اول، خود آنها به حساب میآیند، اینکه قرار است عدهای در این روز هویتشان را به دیگران بهتر بشناسانند و بخاطرش جشن و پایکوبی کنند چه بار مفهومی و معناییای دارد، این روز چه شاخصهی بارزی دارد که از 364 روز دیگهی سال جدا در نظر گرفته شده؟! قشر دوم، نسل آیندهی این اقلیت به حساب میآید، نسلی که تازه میخواهد خودش را پیدا کند، هویت خودش را بشناسد، به عقاید و اعتقاداتش شکل بدهد و قرار است در آینده به من، به نسل من، به کارهایی که نسل من و نسل پیشین کردهاند تکیه و افتخار کند، روز ملی یک شاخصهی بارز و برتر به حساب میاد و در قشر سوم، جامعهای قرار میگیرد که در تقابل با این قشر اقلیت به سر میبرد، جامعهی اقلیت، اگر قرار است موجودیت خویش را به اثبات برساند، اگر قرار است موجودیت خویش را به عنوان یک قشر فعال، با اصالت و با فرهنگ به اثبات برساند، نیاز به کارهای فرهنگی وسیعتر، منسجمتر و کارهایی با فیلترهایی ریزتر دارد،
جامعهای که از دید عموم جوامع مترود شده است برای بازگشت به سمت عموم مردم، نیاز دارد خودش را از این جهات قدرتمندتر جلوه دهد و یکی از نشانههای اصلی این قدرت همان روزی هست که این جامعه قبول میکند به خودش اختصاص دهد. فکر نمی کنم دلیل قاطع «گرم بودن هوا» بتواند پاسخگوی حتا یک کدام از این سه قشر یاد شده باشد.
طرح این طرز فکر که ما یک روز ملی داشته باشیم فکر بسیار خوبی بود، اما انتخاب یک روز خاص از طرف چند نفر توهین به تمام جامعه بود، اینکه چند نفر به خودشان اجازه دادند بجای جامعهی اقلیت یک کشور تصمیم بگیرند و از آن بدتر اینکه بر روی تصمیم اشتباه خود هم پا فشاری کنند.
دوست عزیزم، بین من و تو، من و تمامی جامعهی اقلیت، تو و تمامی جامعهی اقلیت، میان هیچ کدام از ما هیچ فرقی وجود ندارد، هیچ کدام بر دیگری سرتر و اصلح و یا پستتر و مغلوبتر نیستیم، همه ما به عنوان یک انسان شخصیت، ارزش و حق انتخاب داریم و نادیده گرفتن این خصایص گناهی بسیار بزرگ و جبرانناپذیر است. در این آشفته بازار، برخی از دوستان هم به جای قبول اشتباه، شعار جدیدی سر دادند «اگر شما راهکار بهتری دارید بیان کنید»
بسیار خب، راهکار هم ارائه شد، طرح یک همهپرسی، آن هم در دو مرحله، وبلاگ و یا وبسایتی در این مورد ساخته شود برای جمع کردن اطلاعات از دوستان و یک اطلاعرسانی گستردهای صورت بگیرد، در مرحله اول هر کسی، هر روزی که برای انتخاب روز ملی اقلیتهای جنسی مناسب میبیند با ذکر دلیل بیان میکند، (در یک فرصت مثلن یک ماهه) و در مرحلهی دوم روزهایی که دلیلهای مناسبی برای انتخاب شدن دارند به همهپرسی گذاشته بشوند، (و آن هم در یک محدوده زمانی خاص) به این ترتیب بهترین و پربارترین روز به عنوان روز ملی انتخاب میشود و از طرف دیگر تکتک افراد این جامعه هم خودش را در انتخاب این روز شریک میدانند.
این راهکار، کمی مفصلتر و با جزئیات بیشتر همان سال در وبلاگ «پسر» مطرح شد، اما دوستان به جای حداقل جواب رد دادن به طرح، به راحتی حذفش کردند، متاسفانه این عدهی اندک خواسته یا ناخواسته پا در بد بیراههای گذاشتند و از آن بدتر دوستانی هستند که چشم و گوش بسته پیروی میکنند از این حرکت، پیروی کورکورانهای که من امسال یکی از ابعاد خطرناکش را برای تمام جامعه اقلیت در فیسبوک دیدم، یک عده جمع شدند، پلاکارت درست کردند، بیانیه دادند در فلان روز و فلان جا همه جمع شویم و این روز را گرامی بداریم. دوست عزیز من، وقتی تو با یک پروکسی 2000 تومنی به راحتی به فیسبوک دسترسی پیدا میکنی ماموران امنیتی هم بدون هیچ محدودیتی میتوانند وارد این فضا شوند. همانجور که من میتوانم این قرار و مدار را ببینم آنها هم میتوانند. کدام یکی از ما طاقت سیلی خوردن و شکنجه شدن را داریم، از بقیه مثال نمیزنم که کدورتی پیش نیاید، خود من طاقت این موضوع را ندارم، شاید بشود مشت و لگدها را به گونهای تحمل کرد، اما آبرو چیزی نیست که بخواهم به همین راحتی با آن بازی کنم، چرا برخی دوستان فقط و فقط به خاطر غرور کاذب و بیجا و قبول نکردن اشتباه، حاضرند با زندگی و آیندهی خیلی از دوستانشان بازی کنند؟
نمیدانم آخر این قرار ملاقات به کجا کشید اما هر چه که بود لطمهی بزرگی به امنیت دگرباشان وارد کرد، چرا کمی تامل نمیکنیم؟ چرا کمی نمیاندیشیم؟ انتخاب روز ملی حرکت بسیار ارزشمندی است، اینکه ما میتوانیم با انتخاب یک روز خاص و عاقلانه خودمان را به دیگران معرفی کنیم یک کار فرهنگی است، اینکه میتوانیم به نسل بعدی خود کمک کنیم که به احساسش افتخار کند و راحتتر تصمیم بگیرد بسیار باارزش است اما اینکه از حول هلیم بیافتیم توی دیگ، واقعن تاسفبار است.
بیایید به جای اختلاف و دودستگی به یک حرکت واحد دست بزنیم، جامعهی ما انقدر بزرگ نیست که بخواهد به چنددستگی هم کشیده شود، اگر قرار است روز ملیای انتخاب شود با نظر اکثریت باشد و اگر قرار است بزرگداشتی هم برگزار شود عاقلانه و با تدبیر باشد.
حسین غریبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر