آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

گفتگو با واراند؛ سردبیر گیِ مجله ماها

یاد اقلیتی: مجله ماها (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


می‌گوید 37 سال و اندی دارد. تحصیلات خود را در هنر نیمه کاره رها کرده اما به قول خودش قلمو و نقاشی را هیچ وقت ترک نکرده. 28ساله بود که شماره‌ی اول ماها را می‌خواند و همان جا با مجله تماس می‌گیرد. حاصل آن ارتباط و احساس مسئولیتش سردبیری ماها می‌شود. در پایان وقتی از او خواستم حرف آخر خود را بزند، از دلیل اصلی توقف ماها در ایستگاه بیست و یکم دفاع می‌کند و حاصل آن را نشریات پس از ماها می‌داند. 

شایان.میم

چه انگیزه و دغدغه‌ای باعث شد تا به فکر راه‌اندازی مجله بیافتید؟ 
خب اول باید حقیقتی روشن بشه. ایده و طرح مجله ماها از نسیم هست که پزشکی بود در بریتانیا. مطمئنا چون من بعنوان سردبیر گی مجله ماها فعالیت می‌کردم تصور بر این بوده که ایده‌ی شروع مجله از شورایی بوده که من و دلارام و بقیه‌ی دوستان (مهدی و میلاد -پرنده-) در آن بودیم... اما این حقیقت رو نمی‌شه کتمان کرد که من از شماره‌ی دوم و دلارام فکر می‌کنم از یکی دو شماره بعدتر با مجله ماها شروع به همکاری کردیم. 
ایده‌ی اولیه مجله از نسیم بود چون قبل‌تر از این هم در سوئد در گروه رنگین‌کمان فعالیت می‌کرد. انسانی بود بی‌حاشیه و آرام. خود من همیشه به این فکر می‌کردم که چطور می‌شه ایده‌ها و افکارمون رو با دیگران مخصوصا دیگر همجنس‌گراها به اشتراک گذاشت یا اینکه با بقیه‌ی مردم ارتباط برقرار کرد. از چندین سال قبل‌تر از این که مجله ماها شروع به کار کنه سایت رنگین‌کمان رو در اینترنت دیده بودم. اواخر دهه‌ی 70 و اوایل دهه‌ی 80 نت‌ورک اینقدر فیلترینگ نداشت و خیلی اطلاعات رو می‌شد به راحتی بدست آورد. دقیقا سال 79 بود که من با واژه‌ی همجنس‌گرا در یک وبلاگ که اون روزها خیلی تازه و عجیب بود آشنا شدم. تو اون روز حتی به هوموسکشوال بودن خودم اطمینان نداشتم؛ اما بعد از خوندن و گشتن به دنبال کلمات و مقاله‌های مختلف و پیدا کردن چند نفردر چت‌روم‌های یاهو، همجنس‌گرا بودن برایم بدیهی شد. وقتی اولین شماره‌ی مجله ماها رو در یک سرچ ساده و اتفاقی در یاهو پیدا کردم. بلافاصله به ایملی که در مجله بود، نامه‌ای فرستادم و آمادگی خودم رو برای همکاری با مجله اعلام کردم چون احساس می‌کردم باید کاری بکنم! باید فعالیتی بکنم تا دیگران مثل من اینقدر دیر با خودشون و گرایش جنسیشون آشنا نشند. این که فردی بتونه در 20 سالگی خودش رو بشناسه بهتر از اینه که در 25 سالگی به این نتیجه برسه. به هر صورت داستان همکاری من با مجله این بود. 

چرا «ماها» و چطور این نام انتخاب شد؟ ایده‌ی خودتان بود؟
به جرات میتونم بگم مجله ماها اولین مجله‌ی رسمی با قواعد و شکل و رسم یک مجله‌ی کاغذی بود که در خصوص همجنسگراها و به طور علمی و عملی و خیلی تخصصی به شکل الکترونیکی چاپ و توزیع می‌شد. اسم مجله رو نسیم انتخاب کرد. مجله الکترونیکی همجنسگرایان ایران؛ که حروف اول هر کلمه ماها رو شکل میده و مجله ماها از این جمله نام‌گذاری شد. 

یکی از انتقادهایی که در همان زمان انتشار ماها مطرح می‌شد، نادیده گرفتن هومان به عنوان نخستین نشریه در حوزه‌ی اقلیت‌های جنسی بود. آیا شما آشکارا نقش هومان را نادیده می‌گرفتید؟ آیا ماها اعتقاد داشت نخستین نشریه در حوزه‌ی اقلیت‌های جنسی بوده؟
خب در مورد هومان باید بگم نسیم، دوستی که ایده‌ی انتشار مجله ماها از اوست، یکی از دست اندرکاران گروه رنگین‌کمان و نشریه هومان بود. باید اعتراف کنم که در زمان جواب دادن به سوال قبلی، نشریه‌ی هومان رو فراموش کرده بودم اما توی صحبت‌ها و ایمیل‌هایی که با نسیم داشتیم او خودش رو یکی از دست اندرکاران هومان معرفی کرد که به خاطر اختلاف سلیقه با دیگر کسانی که هومان رو منتشر می‌کردند از همکاری با اونها منصرف شد. مدت‌ها پیش مطالب پراکنده‌ای از مجله‌ی هومان خوندم در اینترنت اما واقعا می‌گم نمی‌شه اون رو با بار کیفی مجله ماها و یا مجله‌ی اقلیت و یا حتی چراغ مقایسه کرد. 

هماهنگی‌ها بین نویسندگان رو چگونه به وجود می‌آوردید؟ 
خب باز هم اینجا اسم نسیم به عنوان هماهنگ‌کننده وسط میاد. گرچه من و دلارام به عنوان سردبیر در مجله ماها فعالیت می‌کردیم اما هماهنگی‌ها بین دوستان که هر کدوم در شهری مختلف زندگی می‌کردیم با او بود. نسیم مثل مدیر مسئول یک مجله رفتار می‌کرد. همچنین کار توزیع مجله رو به خاطر داشتن اینترنت پرسرعت او انجام می‌داد. خنده داره که بدونید در اون زمان ما همه با دایال آپ به شبکه‌ی اینترنت وصل می‌شدیم و سرعتمون خیلی کم بود. در هر صورت پسورد ایمیل مجله به خاطر سرعت بالا و همچنین پرخطر بودن فعالیتی که در آن زمان انجام می‌دادیم نزد نسیم بود که در بریتانیا زندگی می‌کرد. هر کدام از ما (من، دلارام، مهدی و م.پرنده - کار طراحی و صفحه‌بندی و طراحی روی جلد رو او انجام میداد) مطلبی در خصوص موضوع اون ماه می‌نوشتیم. کارهای ترجمه به عهده‌ی نسیم و مهدی بود و بخش ادبی و دوستیابی مستقلا زیر نظر من بود. مطالب از دیگران که به ایمیل مجله می‌رسید را نسیم به ایمیل ما می‌فرستاد. من و دلارام نظرمون رو در موردش می‌نوشتیم و برای نسیم می‌فرستادیم و بعدتر بطور گروهی تصمیمی می‌گرفتیم که چاپ بشود یا نشود! البته گاهی هم مطالب مستقل از دوستانمان را چاپ می‌کردیم که دستمان باز بود در این موارد. مثل فلش‌های زندگی یک لزبین یا شعرها و داستان‌ها و یا نامه‌هایی که به ایمیل‌های شخصی ما می‌رسید. گرچه دوستان نزدیکمون هم نمی‌دونستند که ما در مجله فعالیت می‌کنیم اما گاهی از این دست نوشته‌ها دستمان می‌رسید. 

سردبیر گی، سردبیر لزبین، چطور به این ایده رسیدید؟ درباره شورای سردبیری و تقسیم بیشتر توضیح دهید؟
همونطور که گفتم تقسیم کار کرده بودیم. باز هم ایده‌ی نسیم بود که یک سردبیر گی داشته باشیم و یک سردبیر لزبین. تا زمانی که دلارام آمادگی خودش رو اعلام نکرده بود مطلب سردبیری رو من و نسیم آماده می‌کردیم به علت حساسیتی که روی کیفیت مجله از نظر محتوایی داشتیم ترجیح می‌دادیم این کار دو نفری صورت بگیره اما از شماره‌ای که دلارام بعنوان سردبیر انتخاب شد مطلب سردبیری بصورت یک هفته در میان از من و او چاپ می‌شد و مطالب و ترجمه‌ها را هر نفری که نوبتش بود با مشورت دیگری انتخاب و آماده چاپ می‌کرد. شورای سردبیری که به صورت رسمی باشه نداشتیم. مهدی نقش بسیار مهمی در ترجمه و انتخاب مطالب داشت. م.پرنده که گرافیست خبره‌ای بود طراحی‌های عالی روی جلد رو انجام می‌داد و واقعا اهل نقد و مشورت بود. به هر صورت ترجیح بر این بود به خاطر نادیده نگرفتن نقش مهم زنان در جامعه و همین‌طور در مجله‌ای که برای تمام همجنس‌گرایان یا اقلیت‌های جنسی بود، سردبیر از هر دو جنس داشته باشیم تا حق کسی پایمال نشده باشه و زنان و دختران لزبین جامعه‌ی همجنس‌گرا نقشی در این فعالیت مهم داشته باشند. 

آیا در مجله اختلاف نظر جدی به وجود می‌آمد؟ چطور آنها را حل می‌کردید؟
نه هیچ وقت. در تمام مدتی که مجله چاپ می‌شد اختلاف نظر جدی وجود نداشت. تا جایی که یادمه مشکل و اختلافی بین نویسندگان پیش نمی‌آمد و البته این رو هم بیاد بگم نسیم میان‌دار خوبی بود و اگر هم اختلاف نظری روی یه مطلب پیش میومد او حلش می‌کرد و واقعا هم اختلاف بزرگ و قابل توجهی نبود که قابل گفتن باشه. 

آیا مقاله‌ای هست که از انتشارش پشیمان شده باشید؟ 
تا جایی که خاطرم هست نبود. البته بعضی اوقات نوشته‌ای که بیشتر به درددل خواننده‌ها می‌مانست برای چاپ پیشنهاد می‌شد که من زیاد با این جور مطالب برای چاپ در مجله ماها موافق نبودم اما باید به نظر جمع احترام می‌گذاشتیم! در کل مقاله‌ای نبوده که از انتشارش پشیمان بوده باشم به شخصه. متاسفانه الان نمی‌تونم نظر دوستان دیگه‌ای مثل دلارام و مهدی یا نسیم و پرنده رو بدونم. 

کدام مقاله از ماها را بهترین مقاله می‌دانید؟
به تنهایی نمیشه بگم کدوم مقاله بهترینه. چون مقاله‌های زیادی بودند که واقعا ارزش چاپ، مطالعه و نگهداری رو دارند. بعضی از اونها که در ویژه‌نامه شماره 8 چاپ شد مثلا «نقش جنسی، رفتار جنسی، گرایش جنسی و هویت جنسی» و «فاکت‌های علمی در رد بچه‌باز بودن همجنس‌گرایان»، این دو مقاله به نظرم نقطه‌ی عطفی در مجموعه مقالاتی که یک همجنس‌گرا برای بهتر شدن دیدش نسبت به گرایش جنسی‌اش باید بخواند و بداند است. دومی رو بهترین می‌دونم گرچه نظر دوستان دیگر هم باید می‌پرسیدم که الان امکان این کار وجود ندارد. 

چرا ماها در شماره‌ی 21 متوقف شد؟
دلایل زیادی داشت. مهم‌ترینش این بود که بقیه‌ی اعضای گروه به جز من و نسیم درحال تحصیل بودند و خیلی شلوغ بود سرشون بخاطر درس‌ها و پایان نامه‌ها و امتحانات‌شون. در واقع بحث‌ها و ایمیل‌های زیادی در این مورد رد و بدل شد. یک سری حواشی هم بوجود آمده بود بر سر ارتباط آرشام.پ با اعضای گروه و اینکه ما با آرشام.پ و گروهی که بابت حمایت از حقوق همجنس‌گرایان تشکیل داده بود رابطه‌ی خوبی داشتیم هم باعث شده بود تا کمی دلسرد بشن همه‌ی گروه. باور می‌کنید که الان اصلا یادم نمیاد که اون صحبت‌ها و حواشی چی بود اما این رو می‌دونم که یه مجله به کیفیت مجله ماها رو نمی‌شه یک تنه و با دو نفر عضو درآورد و باید دست‌های زیادی دخیل باشند. از اونجایی که کیفیت مجله خیلی واسمون مهم بود تصمیم بر این شد که انتشار مجله رو در روزهای اوجش و زمانی که هنوز حرف‌هایی و کلماتی برای نوشتن و گفتن بود متوقف کنیم. همون موقع مجله‌هایی مثل چراغ و دلکده و همجنس من هم شروع کرده بودند که البته از سرنوشت همشون اطلاع دارید. به هر حال مهم‌ترین دلیلش مشکلات اعضای گروه بود در ادامه کار با مجله. 

کسی از نویسندگان ماها امروز در همین حوزه فعال هست؟ 
متاسفانه خیر. من مدتی با ناشر دلکده، دوست خوبی که بعدا گی فرهنگ رو منتشر می‌کرد (یادتونه؟ عالی بود مجله/ وبلاگش عالی!) همکاری کردم اما بعدتر قطع شد؛ اما تا جایی که می‌دونم دوستان دیگرم با هیچ نشریه‌ای همکاری نکردن. 

فکر می‌کنید ممکن است روزی شماره 22 ماها منتشر شود؟
فکر نمی‌کنم. این‌ها همه بستگی داره به این که هسته‌ی اصلی ماها دوباره دور هم جمع بشه. متاسفانه به شخصه ارتباطم با دو نفر از اعضای گروه قطع شده و دو نفر دیگه‌ای که بطور جداگانه باهاشون در ارتباطم هم می‌دونم که تمایلی به این کار ندارند. همگی دچار روزمرگی‌های زندگی شدیم و همین باعث شده حتی به این موضوع فکر نکنیم. 

در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید: 
سوال کردید ممکنه روزی برسه که شماره 22 چاپ بشه، ببین توی بحث‌هایی که داشتیم در مورد تعطیلی ماها بعد از شماره 21 به نتیجه رسیدیم که الان نوبت نیروهای جدید و جوان‌تری هست که وظیفه‌ی خودشون بدونن روشنگری بکنن و ادامه‌دهنده‌ی راهی باشند که رنگین‌کمان شروع کرد، مجله ماها ادامه‌اش داد و چراغ و ندا و بقیه در حال امتدادش هستند... و البته مجله‌ی اقلیت... که به حق میگم مجله‌ی خوب و پر محتوایی هست. 
ما مجله ماها رو در اوجش به انتها رسوندیم تا شاهد چنین روزی باشیم که نیرویی جوان از نسلی جدید خودش رو ملزم بدونه تا هم‌نسلانش رو روشن کنه و فانوسی باشه برای نشون دادن راه درست به همجنسگراهایی که ممکنه بیراهه برن. نوشتن و خوندن مطالبی که چاپ و نشر میشه از مجله ماها گرفته تا وبلاگ /مجله‌ی گی فرهنگ (بازم می‌گم واقعا محشر بود) تا مجله‌ی اقلیت، اعتماد به نفسی به نویسنده‌ها، خواننده‌ها و تمام کسانی که به نوعی درگیر موضوع همجنس‌گرایی هستند، میده که باعث حرکت‌هایی در آینده نزدیک خواهد شد. همونطور که ماها باعث شد خیلی از دوستان همجنس‌گرایی که الان دارم رو بشناسم، بتونم بهشون کمک کنم و اونها هم من رو راهنمایی کنند و من رو بشناسند، مطمئن باشید راهی که شما در پیش گرفتید نه فقط برای خودتون مفیده بلکه دارید کاری بزرگ می‌کنید تا بقیه‌ی همجنسگراها هم بدونن از نشستن و دست روی دست گذاشتن و منتظر موندن برای این که دیگران کاری رو انجام بدن تنوری گرم نمی‌شه و باید هرکدوم به نوعی ادامه‌دهنده‌ی این راه باشند. 
به قول دوستمون م.پرنده خیلی از همجنس‌گراها (مثل بقیه‌ی وبلاگ‌نویس‌های دگرجنس‌گرا) شیشه‌ی عمرشون تعداد کامنت‌های نوشته‌هاشونه و هیچ وقت فکرای بزرگتر از این که نوشته‌ای کوتاه و شعری سپید و یا خاطره‌ای رو تعریف کنند در وبلاگشون نکرده‌اند و البته توقع زیادیه که بخواهیم همه تاثیرگذار باشند اما در همین زمان شمایی که دغدغه‌ی آینده‌ای بهتر برای نسل جوان همجنس‌گراها رو دارید دست به قلم شدید و این مجله‌ی خوب با طراحی عالی و مطالب جدید و متنوع رو چاپ کردید. این نشون میده که هدف ما برای اینکه نسل جدید با نیرویی تازه وارد عرصه بشه به ثمر نشسته و آرزوهامون بر باد نرفته! 
در پایان از اینکه به یاد و خاطره‌ی اولین شماره‌ی ماها در آذر ماه 1383 این مصاحبه رو با من انجام دادید ازتون ممنونم. من نه به عنوان واراند سردبیر گی مجله ماها بلکه به عنوان عضوی کوچک از مجموعه‌ای بزرگ که شامل تمام نشریات همجنس‌گراهای ایرانی از دهه‌ی هشتاد تا به امروزه این کلمات رو نوشتم و همین جا از دوستان عزیزم، دلارام، مهدی، م.پرنده و نسیم عزیزم که به حق بعنوان مدیرمسئول و هماهنگ‌کننده نقش به سزایی در پیش‌بُرد اهداف مجله ماها داشت، یادی می‌کنم و باز هم میگم بدون کمک و همکاری صمیمانه تمام آنها این کار بزرگ در 21 ماه میسر نبود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر