پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)
فصل اول: خودکشی
خودکشی، متاسفانه واژه آشنایی برای اقلیتهای
جنسی در همه جای دنیاست. با هر اقلیت جنسیای که آشنا باشید حتماً میتوانید گزارشهایی
در مورد اقدام خود او یا همحسانش به خودکشی از او بشنوید. خودکشی در نگاه این
افراد گاهی تنها راه حل ممکن به نظر میرسد. در این گفتار به بررسی انواع و علل
خودکشی در میان اقلیتهای جنسی خواهم پرداخت.
نتایج اولین مطالعهای که رابطه بین همجنسگرایی و خودکشی
را مورد بررسی قرار داد، نشان داد که سی درصد اقلیتهای جنسی، حداقل یک بار اقدام
به خودکشی داشتهاند. در حالی که این رقم در افراد غیر همجنسگرا، تنها 13 درصد
بوده است. از بین اقدامکنندگان به خودکشی، 58 درصد اقلیتهای جنسی و 33 درصد غیر
اقلیتها، واقعاً میخواستهاند که بمیرند (سافرن وهیمبرگ[1]،
1999).
طبق مطالعه آیزنبرگ و رسنیک[2]
(2006) 47 درصد پسران نوجوان همجنسگرا و دوجنسگرا (در مقایسه با 34 درصد در
همتایان دگرجنسگرایشان) و 72 درصد دختران نوجوان همجنسگرا و دوجنسگرا (در مقایسه
با 53 درصد در همتایان دگرجنسگرایشان)، افکار خودکشی[3] را
گزارش دادهاند (به نقل از گزارش مرکز پیشگیری از خودکشی[4]،
2008).
محیط اجتماعی، خود به عنوان یک
عامل خطر برای خودکشی محسوب میشود. تبعیض گسترده علیه همجنسگرایان، نگرشهای دگرجنسگرامحورانه
و
تعصبات جنسیتی میتواند منجر به عوامل خطرسازی مانند انزوا، طرد
شدن از سوی خانواده
و عدم دسترسی به مراقبت شود. عوامل خطرساز دیگری مانند تعاملات ناسالم، افسردگی و سوء
مصرف مواد نیز میتواند خطر خودکشی را افزایش دهد. این خطر، ممکن است با فقدان
عوامل حفاظتی (مانند ارتباطات خانوادگی قوی، حمایت همکاران و دسترسی به
حمایت اجتماعی یا خدمات سلامت روان) تشدید شود (همان
منبع).
برخی پژوهشگران (مانند استریت و کرامری[5]،
1995) معتقدند یکی از عواملی که ممکن است بین خطر خودکشی و همجنسگرایی، نقش
میانجی را بازی کند، نقش جنسی[6]ای
است که فرد همجنسگرا بر عهده میگیرد؛ یعنی میزانی که فرد، صفات و ویژگیهای مرتبط
با زنانگی یا مردانگی را نشان میدهد.
پژوهش استریت و کرامری (1995) نشان داده همجنسگرایانی که
نقشی مخالف با جنسیت خود[7]
دارند، بیش از آنها که نقش موافق با جنسیت دارند یا هر دو نقش را ایفا میکنند؛
در معرض خودکشی قرار دارند. دلیل این تفاوت روشن نیست. برخی محققان مانند رادکی و
جاکارد[8]
(1996) حدس میزنند ممکن است همجنسگرایان با نقش جنسی متضاد، کمتر مهارتهای انطباقی
را آموخته باشند. به علاوه، بر عهده گرفتن نقش جنسی مخالف با جنسیت، اغلب با طرد
اجتماعی بیشتر و انطباق و تابآوری کمتر همراه است (لیپا، 2002).
همچنین افراد دارای نقش جنسی مخالف با جنسیت، ممکن است
تعارضات خانوادگی بیشتر و اتحاد کمتری را با خانوادههایشان تجربه کنند
(فیتزپاتریک، اوتون، جونز و اشمیت [9]،
2005).
فرض میشود که همجنسگرایی و نقش جنسی متضاد تا اندازهای دو
عامل خطر مستقل برای خودکشی هستند که وقتی با هم ترکیب میشوند، یک پتانسیل خطرساز
برای اقلیتهای جنسی، در مقایسه با سایر گروهها، ایجاد میکنند. اقلیتهای جنسی
جوانتر، درجه بالاتری از تعارضهای خانوادگی و انزوا را در نتیجه گرایش جنسیشان
تجربه میکنند (سافرن وهیمبرگ، 1999)؛ بنابراین، همجنسگرایان دارای نقش جنس مخالف،
به دلیل طرد شدن از سوی خانواده و همسالان، انزوا و وجود منابع حمایتی کمتر؛ بیشتر
در معرض بحران و خودکشی قرار میگیرند (فیتزپاتریک، اوتون، جونز و اشمیت [10]،
2005).
نتایج
یک پژوهش جدید (زائو، مونترو و ایگارتا [11]،
2010) نشان داده است صرف اتخاذ هویت همجنسگرا، بدون آن که فرد لزوما رفتار همجنسخواهانه
داشته باشد، خطر خودکشی را در این افراد افزایش میدهد. البته پيش از اين، تحقيقات
نشان داده بود که نرخ خودکشی در ميان نوجوانان همجنسگرا بالاتر از بقيه نوجوانان
است؛ اما این نکته که تنها شناسایی خود به عنوان همجنسگرا (یا دوجنسگرا) کافی
است که فرد، بيشتر در معرض خطر خودکشی قرار گيرد، یافتهی جدیدی است. به عبارت
ديگر، خطر خودکشی در افرادی که نسبت به همجنس تمايل یا رفتار جنسی دارند، اما هویت
خود را به عنوان دگرجنسگرا تلقی میکنند، مانند سایر مردم است. نتيجهی اين تحقيق،
نشان داد که مسأله بيش از آن که رفتار جنسی افراد باشد، هويتی است که افراد با آن
خود را به جامعه معرفی میکنند. يعنی به رابطه آنها با خانواده و اطرافیان شان
مربوط است (زائو و همکاران، 2010).
یافتههای تحقیقات مختلف
درباره خودکشی مردان، قویاً حاکی از آن است که نرخ خودکشی در مردان همجنسگرا و دوجنسگرا
بالاتر است (لگلی، بک، پرتی واتل، چو و فیردیون[12]،
2010؛ مک دانیل، پارسل و داگلی[13]،
2001؛ راسل[14]، 2003-
به نقل از راسل و تامی[15]،
2010). بیشترین میزان خودکشی در افراد همجنسگرایی که گرایش به مبدلپوشی[16]
دارند، گزارش شده است. کمی کمتر از چهل درصد از این افراد خودکشی میکنند (فیتزپاتریک
وهمکاران، 2005). به طورکلی، ناهمنوایی جنسیتی در مردان همجنسگرا و دوجنسگرا، یک
عامل پیشبینیکنندهی آسیب زدن به خود[17]
در آنها محسوب میشود (رمافدی وهمکاران، 1991- به نقل ازگزارش مرکز پیشگیری
ازخودکشی، 2008).
نتیجهی فراتحلیل کینگ و
همکاران (2008) نشان داده است که شیوع خودکشی در طول عمر در مردان همجنسگرا چهار برابر
بیشتر از همتایان دگرجنسگرای آن هاست. همچنین، این افراد، در طول عمرشان بیشتر
افکار خودکشی گزارش میدهند که به طور گستردهای سبب خودکشی در سنین نوجوانی میشود.
مطالعه مقطعی خود، گزارشدهی بر روی نمونهای امریکایی از مردانی که با مردان دیگر
رابطه جنسی داشتند [18]
که توسط پل[19] و همکارانش
(2002) انجام شد، نرخ بالای تلاش برای خودکشی را در این نمونه نشان داد که اغلب
این تلاشها قبل از 25 سالگی انجام شده بودند. علاوه بر این، نتایج یک زمینهیابی (دی
گراف، ساندفورد و تن هاو[20]،
2006) در جمعیت عمومی هلند، نشان داد که در مقایسه با مردان دگرجنسگرا، مردان همجنسگرای
جوانتر با خطر خودکشی بالاتری نسبت به مردان همجنسگرای مسنتر روبرو هستند (به
نقل از راسل و تامی، 2010).
به طورکلی، نتایج پژوهشها
بر روی جمعیت عمومی، حاکی از آن است که نوجوانان، در دورهای از زندگیشان در معرض
خطر بسیار بالای خودکشی قرار دارند. سومین دلیل مرگ و میر در میان نوجوانان خودکشی
است: نزدیک به 15 درصد نوجوانان 10-24 ساله به طور جدی به خودکشی توجه دارند و 7
درصد آنها حداقل یک تلاش برای خودکشی داشتهاند. این خطر بالای خودکشی خاص دورهی
نوجوانی ممکن است در نوجوانان همجنسگرا افزایش یابد. اول به این دلیل که نوجوانان
همجنسگرا زودتر از همسالان دیگرشان، از گرایش جنسی خود، آگاهی مییابند (فلوید و
بک من[21]،
2006؛ راید و فوترمن[22]،
1998). این آگاهی زودهنگام از گرایش به همجنس؛ منجر به نوعی آگاهی از نقشهای
جنسیتی و انتظارات مرسوم از مردانگی در میان این نوجوانان میشود (گالامبوس، آلمیدا
و پترسون[23]، 1990،
پاسکو[24]،
2007). در نتیجه، پسران همجنسگرا ممکن است به
شناسایی و خودبرچسبزنی به
هنگام چنین آگاهیای دست بزنند که به احتمال
زیاد، آنها را با فشار اجتماعی همسالان در مورد جنسیت و تمایلات
جنسی مواجه میکند (پوتیت، اسپلیت وکونیگ[25]،
2009). پسران نوجوان در مورد احساسات خود نسبت به دختران، میل
جنسیشان و مسایلی مانند اینها با یکدیگر صحبت میکنند. آنها خودشان را با یکدیگر
مقایسه میکنند و در این میان، نوجوان همجنسگرا، بار دیگر متوجه میشود که مانند
دیگر همسالان خود نیست. بر اساس فرضیهی راسل و تامی (2010)، خطر خودکشی ممکن است در پسران نوجوان همجنسگرا به علت رشد پیشرس آگاهی آنها
از تمایلات جنسیشان نسبت به همجنس که با تشدید انتظارات دربارهی مردانگی و دگرجنسگرایی
و نقشهای جنسیتی در طول این مدت رشد، همراه است، برجستهتر باشد [به نقل
از راسل و تامی، 2010].
علاوه بر این، دو مطالعهی دیگر نشان
داده است رفتار خودکشی در نوجوانان همجنسگرا و دوجنسگرا بیشتر به سن "برون
آیی" مرتبط
است تا سن واقعی (پل [26]و همکاران، 2002، رمافدی، فارو ودیشر[27]، 1991). آگاهی از گرایش و رشد یک هویت جنسی خاص، ممکن است نوجوانان همجنسگرا
را در برابر خطر خودکشی آسیبپذیر کند [به نقل از راسل و تامی، 2010].
چسباندن برچسب افسرده، بیمار روانی و
مانند آن به همجنسگرایان، بهانهای برای نادیده گرفتن اهمیت اجتماعی و فرهنگی
تبعیض در جوامع انسانی است. جامعهشناسان معتقدند بین مفهوم سلامت روان و همرنگی
رابطه مثبتی وجود دارد (پترسون؛1975). لذا بدیهی است افرادی که در یک جامعه در هر
حوزهای همنوا با اکثریت نیستند (مانند اقلیتهای قومی، مذهبی؛ نژادی و جنسی و...)
بیش از سایرین در معرض فشار و استرس و نیز تبعیض قرار دارند. لذا مفهوم ناهمنوایی
همواره از دیرباز با مفهوم بیماری پیوند خورده است؛ اما تنها در سالهای اخیر توجه
متخصصان به این نکته معطوف گردیده که به راستی چرا اقلیتها بیشتر بیمار میشوند و
بیشتر دست به اقداماتی چون خودکشی میزنند؟! متاسفانه یکی از بزرگترین منابع تبعیض
و بیگانه کردن اقلیتهای جنسی از سایر مردم، خود روانشناسان و روانپزشکان و سیستم
بهداشت روان در سراسر دنیا است. ادبیات پزشکی و روانشناسی از ابتدا تاکنون ادبیات
همجنسگراستیزانهای بوده که همجنسگرایی را یا بیماری دانسته یا انحراف. در سالهای
اخیر تحقیقات زیادی انجام گرفته که نشان داده است حتی در علمیترین و بیطرفانهترین
پژوهشهای علمی، پیشفرضهای سوگیرانه و نادرستی وجود دارد که بطور غیر مستقیم
اینگونه القا میکند گویی که دگرجنسگرایی تنها شکل بهنجار میل و رفتار جنسی است و
هرگونه تخطی از آن، نابهنجار است. لذا زمانی که تبعیض تا این حد درونی، پیچیده و
ناآشکار در زیر و بم روششناسی پژوهشهای علمی – که انتظار میرود بیطرفانهترین
ادبیات موجود در هر حیطهای باشد- لانه کرده است، باید انتظار داشت ابعاد این پیشداوریها
و قضاوتها در میان عامه مردم بسیار عریانتر و وسیعتر باشد. در این راستا متوسل
شدن به مفاهیمی مانند بیماری روانی راه به جایی نمیبرد و به نوعی پاک کردن صورت
مسئله و یک دور باطل به شمار میرود.
- چرا خودکشی کرد؟
- چون افسرده بود!
- از کجا میدانی افسرده بود؟
- خب چون خودکشی کرد!
آیا تنها همین برچسب برای توصیف پایان
زندگی یک انسان – کما اینکه متفاوت از دیگران باشد- کفایت میکند؟ در ایران، آمار
نوجوانانی که بدون دلیل مشخصاً شناخته شده خودکشی میکنند نسبتاً بالاست. نوجوانانی
که گاه هیچگونه سابقهی قابل توجهی از افسردگی یا ناسازگاریهای روانی و اجتماعی
در آنها دیده نمیشود و پس از خودکشیشان، خانوادههایشان اظهار میدارند که علت
خودکشی آنها به مثابهی راز و معمایی مطرح مانده است. این مهم به ویژه در بافت
فرهنگی و مذهبی جامعه ایران زیاد به چشم میخورد. طبق آمار یک پژوهش که در سال
2007 در ایران انجام شده، از یک نمونه سی نفری از مردان همجنسگرا 6 نفر اقدام به
خودکشی را گزارش دادهاند؛ یعنی بیست درصد. گرچه آمار دقیقی از اقدام به خودکشی در
این جمعیت خاص در دسترس نیست اما میتوان گمانهزنی کرد که از هر ده خودکشی مشکوک
حداقل یک مورد آن به دلیل رنج بردن از پیامدهای درونی یا محیطی گرایش جنسی باشد.
دیدگاه اول: خودکشی همجنسگرایان به
مثابه خودکشی افراد دیگر؟!
عدهای معتقدند که یک همجنسگرا، دوجنسگرا
یا ترنسسکشوال هم ممکن است به همان دلایلی خودکشی کند که سایر افراد خودکشی میکنند
و جدا کردن دلایل این پدیده در میان این جمعیت کاری بیهوده و نوعی بزرگنمایی
مشکلات آنهاست. آنها میگویند خودکشی اقلیتهای جنسی ارتباطی با گرایش جنسی آنها
ندارد.
دیدگاه دوم: خودکشی همجنسگرایان به مثابه یک اقلیت
عدهای دیگر عقیده دارند خودکشی یک فرد
همجنسگرا صددرصد ارتباط مستقیم با گرایش جنسیاش دارد. آنها نمیپذیرند که یک اقلیت
جنسی ممکن است مشکلات خانوادگی، افسردگی و یا ناراحتیهایی داشته باشد که لزوماً
هم ارتباطی با گرایش جنسیاش ندارند. مثلاً طلاق والدین، خیانت دیدن از فرد مورد
علاقه یا از دست دادن یک رابطه ممکن است برای یک همجنسگرا مانند یک دگرجنسگرا
اتفاق بیافتد. این دیدگاه تمامی دغدغههای یک انسان را به گرایش و رفتارجنسیاش محدود
میکند و سایر جنبههای مهم زندگی اقلیتها را نادیده میگیرد.
دیدگاه سوم: نظریه تقاطع باوری
البته این عقیده که برخی از اقلیتهای جنسی
به همان دلایلی خودکشی میکنند که دیگران، میتواند تا حدی درست باشد اما طبق
دیدگاه تقاطع باوری [28]
ادراکی که یک همجنسگرای افسرده از زندگی، دنیا و مردم دارد، با ادراک یک دگرجنسگرای
افسرده متفاوت است. یک دگرجنسگرای افسرده ممکن است تنها از پیامدهای ناشی از
افسردگی و برچسب بیماری روانی در رنج باشد اما یک همجنسگرای افسرده تبعیض را در
دو سطح همزمان و متقاطع تجربه میکند: برچسب همجنسگرا بودن و برچسب افسرده
بودن و مهمتر اینکه این دو اثر با هم ترکیب میشوند و یک فشار مضاعف
ایجاد میکنند؛ یعنی این هویتها جدا از یکدیگر نیستند. به عبارت بهتر، این گونه
نیست که یک همجنسگرا افسردگی را در یک سطح و همجنسگرایی را در سطحی جداگانه
تجربه کند. بلکه او این دو با را با هم و به صورت متعامل تجربه میکند. این اصل در
مورد همهی اقلیتها صادق است. مثلاً یک زن سیاهپوست مسلمان در یک جامعهی مردسالار
کاتولیک سفیدپوست، زن بودن + سیاهپوست بودن + مسلمان بودن را به شکل یک کُل، تجربه
میکند. فلذا تجربهی او حتی با مردان سیاهپوست مسلمان و زنان سفید پوست مسلمان
یکسان نیست؛ بنابراین نمیتوان ادعا کرد که یک همجنسگرا نیز در افسردگی همان
عالمی را تجربه میکند که یک دگرجنسگرا. تجربهی اقلیتهای جنسی تجربهای منحصر
به خود آنهاست.
دیدگاه چهارم: استرس اقلیت
کاربردیترین
دیدگاهها در ارتباط با خودکشی در اقلیتهای جنسی نشات گرفته از این نظریه است: استرس
اقلیت[29]
و آسیبپذیری در برابر مشکلات روانی. محققان معتقدند جهتگیری جنسی، به خودیخود، باعث ناراحتیهای روانی نمیشود. در
عوض، یک اقلیت جنسی، در معرض آسیبپذیری بیشتری در برابر ناراحتی روانی قرار دارد.
نه به خاطر هر گونه نقص ذاتی در افراد همجنسگرا و دوجنسگرا، بلکه به عنوان نتیجهی
تعلق داشتن به یک گروه برچسب خورده. این لکهی ننگ میتواند به عنوان یک عامل
استرسزای مزمن در زندگی این افراد عمل کند: استرس زندگی در محیطی که در آن برچسب
اقلیت به فرد میخورد (مایر، 1995).
اصطلاح
"استرس اقلیت" اولین بار توسط بروکس (1981) ابداع شد و به عنوان "تجربهی
شخص اقلیت در فرهنگ غالب" تعریف شده است (مایر، 1995، ص 39). استرس اقلیت، اشاره
به فرایندهای فشارزایی دارد که افرادی که در موقعیتهای محروم یا به حاشیه رانده
شدهی اجتماعی هستند، متحمل میشوند؛ زیرا آنها نیاز به انطباق با محیط نامهربان
اجتماعی دارند (مایر، 2003). برای
یک اقلیت جنسی، این استرس با زندگی در محیط دگرجنسخواه شکل میگیرد. فشارهایی
مانند کلیشههای ضد همجنسگرایی، تعصب و تبعیض، منجر به آن میشود که فرد، محیطش
را استرسزا و تهدیدکننده ارزیابی کند. پنهان کردن تمایلات جنسی خود، در تلاش
برای مقابله با انگ نیز یک منبع استرس تلقی میشود. بیشترین فشاری که به فرد
وارد میشود، ناشی از همجنسگراهراسی درونی شدهی خودش است که از نگرش دگرجنسخواهانهی
اجتماعی سرچشمه میگیرد. مایر (2003) خاطر نشان کرده است که افراد اقلیت، به
نوبهی خود با پیوند به دیگر اعضا و جنبههای وابسته به جوامع اقلیت خویش، در جهت
کنار آمدن با این استرس، تلاش میکنند. به عنوان مثال، یک حس قوی ارتباط با یک
اجتماع اقلیت، میتواند در برابر آثار منفی استرس اقلیت، مانند یک ضربهگیر عمل
کند.
پژوهشها حاکی
از آن است که استرس اقلیت یکی از مهمترین عواملی است که اقلیتهای جنسی را در
معرض خطر بالای خودکشی قرار میدهد.
فصل دوم: علل خودکشی
چرا اقلیتهای جنسی بیشتر خودکشی میکنند؟
در فصل قبل تعدادی از آمارها و دیدگاهها
در مورد خودکشی اقلیتهای جنسی مطرح گردید. طرفدار هریک از دیدگاههای مذکور که
باشیم، آمار نشان میدهد خودکشی و انواع رفتارهای خود آسیبرسان مانند خودزنی در
اقلیتهای جنسی بسیار بیشتر رخ میدهد؛ اما این امر چه دلایلی میتواند داشته باشد؟
یکی از مهمترین این دلایل، تلاشهای عدهای از متخصصان برای درمان آنهاست. قبلاً
گفته شد که ادبیات روانشناسانه از عمدهترین منابع هموفوبیا در جامعه است.
درمان گرایش جنسی!
متاسفانه این دیدگاه که میل به همجنس
یک بیماری است که باید تحت درمان قرار گیرد، هنوز در بسیاری از خانوادهها و حتی
افراد در میان افراد تحصیلکرده رواج دارد. چه بخواهیم و چه نه، درهمه جای دنیا
نیز افرادی هستند که در قالب روانشناس یا روانپزشک مدعی درمان همجنسگرایی هستند. این
درمانها که به درمانهای تبدیلی مشهورند هنوز در همه جای دنیا رواج دارند. سازمانهای اصلی سلامت روان (مانند انجمن
روانشناسی امریکا و سازمان جهانی بهداشت) درمان تبدیلی را به طور بالقوه مضر میدانند. برخی
معتقدند اثر درمانی و اثر آسیبرسان این نوع درمانها معادل
یکدیگر است (شیدلو و شرودر، 2002)؛ اما عدهای از متخصصان معتقدند
درمان تبدیلی میتواند مضر باشد. چرا که ممکن است احساس گناه و اضطراب،
از دست دادن اعتماد به نفس و به تبع آن
افسردگی و حتی
خودکشی را در پی داشته باشد. دلیل دیگر وجود
نگرانی در جامعه
بهداشت روان، درمورد گسترش درمان تبدیلی، این است که از طریق اشاعه دیدگاههای نادرست
در مورد جهتگیری جنسی، افراد همجنسگرا و دوجنسگرا را
در برابر آسیبهای اجتماعی بیدفاع کرده و مانع از زندگی سالم و شاد در آنها میشود (گلاس گلد و همکاران، 2009). وقتی یک فرد به دلیل همجنسگراییاش
مورد درمان قرار میگیرد تلویحاً در معرض این پیام قرار میگیرد که آنچه که هست
مطلوب نیست. بلکه بد، گناهآلود یا غیر عادی است و باید تغییر کند؛ بنابراین عدم
پذیرش خود و احساس گناه، به دنبال شروع درمان، در او افزایش مییابد.
چه باید کرد؟
از حقوق خودتان آگاه باشید. اعتماد به
نفس خود را حفظ کنید. تا شما خودتان را نپذیرید دیگران شما را به رسمیت نخواهند
شناخت. تصور نکنید «چون فلانی روانشناس است پس بهتر از من میداند! پس اگر او میگوید
باید گرایشم را عوض کنم باید عوضش کنم!» این تفکر اشتباه است. بسیاری از
روانشناسان (به ویژه در جامعه ایران) مانند عامهی مردم درگیر تفکرات غالبی و رایج
هستند. مراقب باشید تحت تاثیر جریان غالب فکری قرار نگیرید! این جریان شما را رد
میکند و پس میزند. چون به اکثریت شبیه نیستید. مطمئن باشید اگر در یک شهر همه گی
باشند و شما تنها فرد استریت باشید باز هم این جمع است که شما را پس میزند. از نظر
روانشناسی اجتماعی این خاصیت روابط بین اقلیت و اکثریت است. پس تلاش نکنید تا به
زور خودتان را به شکل اکثریت در بیاورید. خودتان را همان گونه که هستید بپذیرید و
بدانید که اگر اینگونه خلق شدهاید پس این بهترین شیوهای است که طبیعت میتوانسته
شما را خلق کند.
اگر شما به روانشناسی مراجعه کنید و او
بدون اینکه شما بخواهید تلاش کند تا به شما القا کند که گرایش جنسیتان طبیعی نیست
و باید تغییر کند، شما موظف هستید که درمان را ترک کنید. در نظامنامهی اخلاقی
کلیه سازمانهای مرتبط با بهداشت روان توصیه شده است که متخصصان باید از درمان تبدیلی
خودداری کرده (انجمن روانشناسی آمریکا، 2000) و یا از ارجاع مراجعان
خود به درمانگران تبدیلی اجتناب کنند (ویتام، گلوسوف، کوست، تاری داس[30]، 2006). این جزو وظایف
یک درمانگر و حقوق یک مراجع است. ممکن است درمانگر شما به وظایفش آشنا نباشد ولی
شما که از حقوقتان آگاه هستید! پس باید درمان را ترک کنید. در غیر اینصورت شما مقصر هستید.
هر
فردی که نام روانشناس را یدک میکشد صلاحیت رودررویی با شما را ندارد؛ بنابراین
لازم است از حقوق خود به عنوان یک بیمار آگاه باشید. اگر با گرایش جنسیتان کنار آمدهاید،
در ابتدای مراجعهتان به روانشناس میتوانید به او بگویید "من همجنسگرا هستم
اما دلیل مراجعهام به شما گرایش جنسیام نیست. چون با آن هیچ مشکلی ندارم و نمیخواهم
تغییرش دهم". سپس در مورد مشکلتان با روانشناس صحبت کنید. روانشناس وظیفه دارد تنها به مشکلی که شما
احساس میکنید و در جلسهی درمان مطرح کردهاید، بپردازد. مثلاً اگر شما با مادرتان
مشکل دارید، مشکل شما مشکل رابطه است و ارتباطی با گرایش جنسیتان ندارد. ممکن است
شما به دلیل گرایش جنسیتان با مادرتان دچار اختلاف شده باشید. در اینصورت نیز
لازم است طرز فکر مادرتان تغییر کند نه گرایش شما! چرا که شما گرایشتان را انتخاب
نکردهاید. هرتلاشی
از طرف روانشناس یا روانپزشک در جهت تغییر دادن آنچه که هستید؛ بدون میل و رضایت
شما ممنوع است.
اگر فردی خودش اصرار داشته
باشد که گرایش جنسیاش را از همجنسگرا به دگرجنسگرا تغییر دهد، برخی متخصصان
درمان را مجاز میدانند.
آنها از روشهای انزجاری[31]
مانند استفاده از شوک الکتریکی در دستها و یا اندام تناسلی، ایجاد تهوع به وسیله دارو همزمان با ارائه
محرک همجنسخواهانه، خودارضایی بازشرطی شده[32]، تجسم[33]، آموزش مهارتهای اجتماعی، روانکاوی، مداخلات معنوی
مانند نماز، حمایت و فشار گروهی ممکن است استفاده کنند (هالدمن[34]، 2002). هر چند سازمانهای وابسته به جریان اصلی پزشکی و علمی امریکا، درباره
این نوع درمانها شدیداً ابراز نگرانی کرده و آنها را به طور بالقوه مضر دانستهاند
(گلاس گلد[35] وهمکاران، 2009).
توجه داشته باشید، سابقاً
درباره برخی اختلالات که ممکن است علایم گرایش به همجنس را در افراد ایجاد کنند، در
مجله اقلیت و چراغ به تفصیل سخن گفتهام. در این موارد همجنسگرایی فرد حالتی
موقتی و ثانوی به یک بیماری دیگر است و لذا برای رفع این حالت لازم است اختلال
زمینهای درمان شود. مثلاً بدکارکردی غده فوق کلیه در برخی زنان ممکن است میل به
همجنس را در آنها ایجاد کند. یا برخی افراد در حالت اضطراب یا وسواس شدید افکار
جنسی مرتبط با همجنس پیدا میکنند. در این موارد آنچه باید درمان شود اضطراب یا
وسواس است. این موارد همجنسگرایی به معنایی که مد نظر ماست را دربرنمیگیرد.
سایر علل رایج خودکشی در اقلیتهای جنسی
عبارتند از:
- همجنسگراهراسی درونی شده
و نفرت از خود
- عدم امکان ابراز آزادانهی
هویت خود
- عدم وجود حمایت خانواده و
جامعه؛ احساس تنهایی و شکاف با دیگران
- احساس تفاوت با دیگران
- تلاش متخصصان برای درمان
کردن گرایش جنسی همجنسگرایان، گاه باعث میشود که آنها زمانی که مشکلی دارند
به متخصصان مراجعه نکنند زیرا نگران این هستند که با فاش کردن گرایششان، از
سوی آنان، برای تغییر کردن تحت فشار قرار گیرند. در این موارد آنها ترجیح میدهند
با خودزنی و سوء مصرف با دارو و الکل خود را آرام سازند؛ زیرا این روشها برای
آنها ایمنتر از وارد شدن در یک جو بالقوه هموفوبیک (جو درمان) است.
صدرا اعتمادی
روانشناس بالینی
[2]. Eisenberg and
Resnick
[3]. Suicidal
ideation,
[4]. Suicide
Prevention Resource Center.
[9]. Fitzpatrick,
Euton, Jones & Schmidt
[10]. Fitzpatrick,
Euton, Jones, Schmidt
[12]. Legleye, Beck,
Peretti-Watel, Chau, &Firdion
[13]. McDaniel,
Purcell, &D’Augelli
[14]. Russell
[15]. Toomey
[16]. cross gender
orientation
[17]. Self-harm
[18]. men who have
sex with men (MSM)
[19]. Paul
[20]. de Graaf,
Sandfort, & ten Have
[21]. Floyd
&Bakeman
[22]. Ryan
&Futterman
[23]. Galambos,
Almeida, & Petersen
[24]. Pascoe
[25]. Poteat,
Espelage, & Koenig
[26]. Paul
[27]. Remafedi,
Farrow, &Deisher
[28].
intersectionality
[29]. minority stress
[31]. Aversive
[32]. Masturbatory
reconditioning
[33]. Imagination
[34]. Haldman
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر