پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)
فرهاد احساس میکرد درونش طوفانی برپاست از هجوم احساسات. از یک طرف دوست داشتنهایش بود و خاطرات لحظات خوب زندگی، از طرف دیگر ترس و اضطراب از دست دادن خوبیها و دوست داشته شدنهایش و مشکلاتی که غیر قابل حل مینمودند. در قفسه سینه درد زیادی را احساس میکرد و در پاهایش توانی باقی نمانده بود. چهارچوب بدنش حصاره پوسیدهای شده بود که در مقابل آنهمه تهاجم قدرت مقاومت را از دست داده بود. از درونش چیزی محکم به پوست بدنش میکوبید و چنگ میانداخت. دلش میخواست سینهاش شکافته میشد تا تمام آن احساسات بیرون بریزند. دنبال راه نجاتی بود از آن همه درد و عذاب. امیدی نداشت و توانی هم برای تلاش برایش باقی نمانده بود. سرش سنگین بود و گیج میرفت، گذشت زمان به شدت کند شد بود. از خودش احساس تنفر داشت. تنها چیزی که میتوانست نجاتش بدهد مرگ بود، بارها آرزوی مرگ کرده بود، اما مانند دیگر آرزوهایش ناکام مانده بود، پس خودش باید کاری میکرد. باید تصمیم میگرفت، روشی را انتخاب میکرد و عمل میکرد.
شاید بتوان به شش دلیل برای اقدام به خودکشی اشاره کرد:
اولین دلایل اصلی خودکشی افسردگی شدید و احساس ناامدیدی فرد از بهبود اوضاع میباشد که نهایتا باعث عذاب کشیدن فرد از زندگی شده و به تنفر فرد از خودش دامن میزند. زمانی که تحمل این عذاب مداوم برای فرد غیر قابل تحمل میشود و فرد امیدش به تغییر با بهبود شرایط را از دست میدهد، اقدام به خودکشی برایش به عنوان تنها راه نجات از آن شرایط متصور میشود. در صورتی که افسردگی از طریق دارودرمانی و مشاوره قابل درمان میباشد و در صورت درمان افسردگی تمایل به خودکشی نیز از بین میرود.
دومین دلیل خودکشی ابتلا به روانپریشی میباشد. زمانی که ارتباط فرد با واقعیت قطع میشود و تحت فرمان صداهایی که از درونش میشنود دستور از بین بردن خودش و یا حتی دیگران را دریافت میکند. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی ممکن است حتی درباره صداهایی که به آنها دستور اقدام به خودکشی را میدهد صحبت کنند و سوال بپرسند. اسکیزوفرنی نیز از طریق دارودرمانی قابل کنترل است، هر چند ممکن است فرد هیچگاه بطور کامل بهبودی خود را بدست نیاورد.
سومین دلیل خودکشی به کسانی مربوط میشود که ممکن است تحت تاثیر مصرف الکل و یا مواد مخدر، از روی انگیزههای آنی و بدون فکر قبلی عمل میکنند. هنگامی که حال این افراد خوب میشود و تاثیر الکل و یا مواد مخدر از بین رفته باشد، از رفتار خود ابراز پشیمانی میکنند و دیگر تمایلی به خودکشی ندارند. گرچه این ابراز پشیمانی واقعی است، اما معلوم نیست که یک بار دیگر تحت تاثیر الکل دوباره اقدام به خودکشی نکند. یکی از مهمترین مسائلی که درباره این افراد باید به آن توجه کرد دلایلی هستند که وی را به سوی مصرف الکل یا مواد مخدر سوق میدهند.
چهارمین دلیل برای خودکشی میتواند صرفا یک نوع درخواست کمک از اطرافیان باشد، زمانی که فرد هیچ راه دیگری برای کمک خواستن ندارد. معمولا این افراد انتظار ندارند که در اثر خودکشی بمیرند اما ممکن است به اشتباه روشهایی را انتخاب کنند که باعث مرگشان بشود. از جمله افرادی که ممکن است با هدف درخواست کمک اقدام به خودکشی کنند، کسانی هستند که در یک رابطه عشقی شکست خوردهاند و با هدف بازگرداندن معشوق این کار را انجام میدهند.
پنجمین دلیل برای خودکشی، یک انگیزه فلسفی میباشد. به عنوان مثال زمانی که فرد از یک بیماری درمانناپذیر رنج میبرد و با توجه به اینکه نهایتا مرگ اجتنابناپذیر است، تصمیم میگیرد که از طریق خودکشی مدت زمان عذاب کشیدن خودش را کوتاه کند. این افراد نه افسرده هستند و نه روانپریش.
در ابتدای این مطلب به داستان فرهاد و تصمیمش برای خودکشی اشاره شد. فرهاد یک پسر 27 ساله همجنسگراست که به افسردگی شدیدی دچار شده است. از ابتدای دبستان در مدرسه احساس ناراحتی میکرده و نهایتا طی دوران راهنمایی مورد انواع آزار و اذیتها قرار گرفته است. همکلاسیهایش رفتار دخترانهاش را مسخره میکردند و برخی هم او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار میدادند. چندین بار هم توسط گشت ارشاد دستگیر شده بود و بخاطر ظاهرش مواخذه شده بود. از یک طرف دلش میخواست که از طرف خانوادهاش دوست داشته شود و از طرف دیگر نگران این بود که اگر خانوادهاش به همجنسگرایی او پی ببرند ممکن است چه عکسالعملی نشان بدهند. علاوه بر همه اینها موفق نشده بود یک دوست پسر داشته باشد و تمام آشناییهایش یا فقط به یک رابطه جنسی ختم میشدند و یا حتی در صورت بروز عواطف بین آنها، پس از گذشت یک مدت کوتاهی و پس از ناراحتیهای زیادی خاتمه مییافتند.
نسبت اقدام به خودکشی بین جوانان همجنسگرا بیشتر از جمعیت عادی است. این جوانان علاوه بر رویارویی با مشکلات معمولی که دیگران با آنها مواجه هستند، باید با آزارهای همسن و سالان خود نیز مقابله کنند، با ترس از برملا شدن گرایش جنسیشان کنار بیایند، حتی ممکن است دچار هموفوبیای درونی باشند و از خودشان به عنوان یک فرد همجنسگرا تنفر پنهان داشته باشند و همچنین به دلیل عدم وجود آموزش و فضایی مناسب برای به وجود آمدن آشناییهای درست، از نظر عاطفی قادر به برقراری روابط موفق نباشند.
زمانی که این ترس و اضطرابها باعث بروز افسردگی و عمیقتر شدن آن و نهایتا از بین رفتن امیدها و آروزهای فرد میشود و قادر به دریافت کمک از سوی متخصصان نیست، ممکن است تصور کند که تنها راه پیش رویش خودکشی است. در صورتی که اگر در جامعه فضای مساعدی برای رشد و تکامل این جوانان فراهم بود، از سوی جامعه پذیرفته شده بودند و مورد آزار و اذیت قرار نمیگرفتند، میتوانستند از زندگی خود لذت برده و هرگز به فکر خاتمه آن نباشند.
بنابراین برای این گروه از افراد، بهبود وضعیت افسردگیشان و فراهم آمدن شرایط مساعد زندگی، مساوی خواهد بود با افزایش امیدشان به زندگی و کمرنگ شدن احتمال اقدام به خودکشی.
هوداد
روانشناس بالینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر