شعر و اقلیت (شماره یکم، شهریور و مهر91)
مقدمه
سال اول دبیرستان وقتی برای اولین بار به یک پسر علاقهمند شدم، زمانی بود که نه دربارهی گرایش جنسی اطلاعات داشتم و نه دربارهی شعر؛ فقط می دانستم که سعدی و حافظ و امثال آن وجود دارند. ضمن اینکه به دلیل سیستم ناکارآمد آموزشی، به شدت از ادبیات و شعر متنفر بودم اما آن سال وقتی که چهارده پانزده سالم بود، از احساسات زیاد به همجنس خودم، شعری سرودم، شعری که پر از سادگی، نوجوانی و احساس بود، بدون هیچ پیچیدگی خاصی. امروز بعد از گذشت سالها، هنوز معتقدم که آن نوشته، حتی بدون هیچ وزن و قافیه ای شعر است. بعد از آن بود که بارها شعر سرودن را امتحان کردم. آن زمان برای سرودن، تنها به احساس عاشقانه نیاز داشتم.
اشعار بیوزن و قافیهی من ادامه داشتند تا اینکه یک روز در کلاس جبر، در زمان حل یک مسئله شعری به ذهنم رسید، وقتی که دبیر جبر از کنار میزم گذشت و همان چند بیت ناقص را دید، شعرم را گرفت و آن را با طبع و سلیقه ی خود تصحیح کرد و به من برگرداند، شعر من حالا چهارچوب داشت، وزن و قافیه داشت و مصراع ها به یک اندازه بودند. مصراعی را نیز در یک ورق دیگر نوشت و از من خواست تا با رعایت همهی اصول شعر کلاسیک فارسی(وزن عروضی، قافیه، ردیف و آرایه و ...) آن مصراع را تبدیل به یک غزل کنم و جلسه ی بعد به او بدهم، من مجبور شدم که کتابهای ادبیات علوم انسانی را تهیه کنم و همه ی مبحثهای مربوط به شعر کلاسیک فارسی را مطالعه کنم تا به اصول چکامه سُرایی پیببرم. کمتر از یک هفته هم برای تکمیل غزل زمان داشتم، برایم بسیار سخت بود اما توانستم تمام کتابهایی را که تهیه کرده بودم بخوانم و آن غزل را هم تکمیل کنم؛ اما جواب دبیر جبرم نسبت به شعر من این بود «غزلت مصنوعی است!» من البته ناامید نشدم و حق با او بود چرا که من فقط یک شعر خالی ساخته بودم ، آن زمان دیگر تمام چیزها را راجع به شعر کلاسیک فارسی می دانستم، اما نمیدانستم چگونه باید از آنها استفاده کنم. شروع کردم به شعر خواندن، اولین کتاب شعری که خریدم، دیوان حافظ بود. آنقدر خوشم آمده بود که هر شعری را که میخواندم حفظ میکردم. وقتی حافظ تمام شد، صاحب یک گنجینهی ارزشمندی از کلمات فارسی شدم که در آینده دربارهی گنجینهی کلام، توضیح خواهم داد. مطمئناً از همین طریق توانستم وزنهای مختلف شعر فارسی را لمس کنم و با علاقه به دنبال دیگر شُعرا رفتم؛ مولانا، جامی، وحشی بافقی، منوچهری، رودکی، رهیمعیری، پروین اعتصامی، ... و آخرین ِ آنها سعدی، که خود را خدمت گزار او میدانم.
سالها گذشت و امروز می دانم که خیلی از بچه های دگر باش دوست دارند در مقاطعی از زندگی خود شعر بگویند ولی نمیدانند چگونه! درین نوشتار میخواهم نشان دهم که لازم نیست مثل من ، راه یک شبه را شصت ساله طی کنید، شعر سرودن هم بعد از مدتی برای شاعر ، کاری آسان می شود که میتواند حتی بدون احساس قلبی نیز شعری را آماده کند. گاهی شعر سفارشی برای دوستانم میگویم که میخواهند به دوست دختر یا پسر خود بدهند و تنها مطالبی را در شعر میآورم که آنها میخواهند.
شعر سرودن یک مهارت است که میتوان با تمرین و تکرار به آن دست یافت. پس هر کس ابزار لازم را داشته باشد میتواند شعر بگوید، درین مطلب سعی من این است که خوانندگان ابزار لازم و کافی را برای سرودن شعر به دست آورند؛ در واقع هدف اثبات این مدعاست که شعر سرودن کاری بسیار ساده و هیجان انگیز است، چه بسا آثار ارزشمندی ازین طریق آفریده شود.
فصل اول: شعر چیست ؟
شعر را میتوان به دو صورت قدیم و جدید تعریف کرد، مثلا ابنسینا می گوید: «شعر سخنی است خیال انگیز که از اقوال موزون و متساوی- و نزد عرب مقفا- فراهم می شود»[1]. و یا خواجه نصیر طوسی در معیار الاشعار گفته که: «شعر به نزد منطقیان، کلام مخیل موزون باشد و در عرف جمهور کلام موزون و مقفا»[2]. در واقع عناصر وزن و قافیه و خیال در شعر بسیار اهمیت داشتند و اگر قطعهای این ها را نداشت شعر به حساب نمی آمد و کم سوادی شاعر را می رساند. امروزه شعر را به گونه ای دیگر تعریف می کنند مثلا دکتر شفیعی کدکنی می گوید: «شعر گره خوردگی عاطفی اندیشه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است»[3]. طبق این تعریف ، شعر خیال انگیز باشد کافی است یعنی چهارچوب قافیه و وزن چندان اهمیتی ندارد عدهای آهنگین بودن شعر را برای آن یک امتیاز در نظر میگیرند عدهای دیگر هم نه! و کلا بنا به این اختلاف تاریخی و فرهنگی ژرف، نمیتوان تعریف واحد از شعر ارائه داد.
این تغییر در تعریف از هرچه که هست، باعث به وجود آمدن سبکهای جدید شعری در زبان فارسی شد. بنابرین درین نوشتار سعی میشود که درباره ی هر دو نوع شعر فارسی یعنی شعر کلاسیک و نو، کلیاتی در اختیار خواننده گذاشته شود. از نظر من شعر، متنی پر از احساس است که حرفی برای گفتن داشته باشد، حتی اگر مخاطب آن، یک نفر باشد.
قسمت اول را با شعر کلاسیک شروع میکنیم و پس از بررسی اجمالی آن، طرز درست شعر گفتن را فرا خواهیم گرفت. از قالب های مختلف شعر کلاسیک بسیار حرف زده شده و علاقه مندان می توانند با رجوع به منابع مختلف و متعدد، اطلاعات زیادی را درین زمینه به دست آورند اما به صورت اجمالی چیزی که نیاز است خواننده بداند، درین نوشتار خواهم آورد.
اصطلاحات شعری
درین نوشتار نمیخواهم خواننده را با تعاریف پیچیده ی ادبیاتی، از مطلب زده کنم و به زبان ساده اصطلاحات شعری را که خواننده حتما باید آن ها را بداند تعریف و از آن مثالی میآورم.
واج: کوچکترین جزء زبان را واج می گویند مثل : «ب»، «ن»، «ء»، « ِ ُ َ ». واج ها یا صدادار هستند یا بی صدا . واج های صدا دار عبارتند از « ِ ُ َ(صدا دار ِ کوتاه)» و «آ او ای (صدادار بلند)» و بقیه بی صدا هستند . لازم به ذکر است که از بین حروف الفبا آنهایی که صدای مشابه دارند همگی یک واج هستند مثل واج «ز» که سرگروه گروه واجی «ز ظ ض ذ» می باشد.
هجا: از ترکیب چند واج یک هجا یا بخش به وجود می آید . مثل: «با»، « دَر»، «آ(= ء+ ا )»، « باش». هجا ها در زبان فارسی الگوهای مشخصی دارند. مثل الگوی ِ « بی صدا+ صدادار (با ، کی، زُ،...)». این قسمت بسیار مهم است و تا آخرین شماره ما از هجا ها استفاده میکنیم. اصل آموزش شعر درین نوشتار بر اساس هجا بنا شده است پس باید خوب آن را فرا بگیرید.
هجاها در زبان فارسی سه دسته ی کلی هستند: هجاهای کوتاه و هجاهای بلند وهجای کشیده هر کدام الگوهای خودشان را دارند :
هجای کوتاه: که با علامت U( یوی انگلیسی) نشان میدهیم و الگوهای زیر را شامل می شود :
1) واج بی صدا + صدادار کوتاه : بُ ، دِ ، نُو (= جدید)، سه
2) واج بی صدا : ک ، ل ، خ ، ت
هجای بلند: که با علامت - ( خط تیره ی بزرگ) نشان می دهیم و شامل الگوهای زیر می شود :
3) واج بی صدا + صدادار بلند : بی، رو،کا
4) واج بی صدا + صدادار کوتاه + بی صدا : دَر، قِر، کــــُـــل و بقیه ی هجا ها که آنها هم بلند هستند ولی در شعر استفاده نمیشوند و فقط در زبان فارسی معیار از آنها استفاده می شود:
5) واج بی صدا + صدادار بلند + بی صدا : کار ، روز ، بیل
6) واج بی صدا + صدادار کوتاه+ بی صدا + بی صدا: گشت، کشت، دَرز ، خورد
7) واج بی صدا +صدادار بلند+ بی صدا+ بی صدا: کاشت ، ریخت
8) واج بی صدا + صدادار کوتاه +بی صدا + بی صدا + بی صدا: تَمبر
نکته 1: واج ها جدا از حروف الفبا هستند و اصلا شکل ظاهری آن ها اهمیت ندارد، آنچه که تلفظ شود واج محسوب می شود. مثلا در کلمه ی «خانه» هجای دوم یعنی «نه» چون «ن ِ» خوانده می شود پس الگوی معادل آن، شماره ی 1 است نه 4 .
نکته 2: در همه ی این هشت الگو چیزی که مشخص است این است که هیچ هجایی در زبان فارسی با واج صدادار شروع نمی شود. ممکن است سوال مطرح شود که پس کلماتی چون آب، آتش، اوره و امثال آنها چه الگویی دارند؟ این کلمات ظاهرا با حرف صداردار بلند شروع شده اند ولی در ابتدای آنها «ء» قرار دارد؛ «آب= ء ا ب»، «اوره= ء او ر ِ». پس خود واج «آ» به تنهایی یک هجا هم می باشد که الگوی شماره ی 3 را دارد.
نکته ی 3: واژگانی مثل بیابان ، خان، کیان ، دگرباشان و ... که به «ا +ن» ختم می شوند، در هجا بندی واج «ن» اختیاریست و اغلب شمرده نمی شود به الگوهای زیر دقت کنید:
بیابان= بی + ا + با (+ن که حذف می شود و شمرده نمی شود) =بیابا
خان= خا
دگرباشان = دِ + گر + با+ شا = دگرباشا
در بیت زیر واژه ی «بیابان» با واژه ی «بیابا» از نظر الگوی هجایی در شعر یکسان است:
در بیابان گر به شوق کعبه زد خواهی قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
چنانچه بعد از این کلمات واج صداداری قرار بگیرد «ن» حذف نمی شود مثل :
بیابان ِ بی آب و علف
خان ِ خانه = خا + ن ِ+ خا + ن ِ
دگرباشان ِ ایرانی
گاهی اوقات شاعران کلماتی چون خار ، بار، ویار و ... را که به « ا+ر» ختم می شوند با همین قاعده تبدیل به خا ، با، ویا و ... می کنند ، گرچه امروزه کسی به خاطر این موضوع مجازات نمی شود ! و هر کس شیوه ی خود را در شعر گفتن دارد ولی در کل این عمل جایز نیست و حذف واج فقط برای «ن» اتفاق می افتد در غیر این صورت شاعر از اختیارات شاعری استفاده کرده است .
نکته ی4: هجای کشیده در شعر را معادل یک هجای کوتاه و یک هجای بلند در نظر میگیریم (یعنی در شعر هجای کشیده نداریم، از همین رو همه ی هجاها در دسته های کوتاه و بلند خلاصه شد.)
واژه (کلمه، لغت): کوچکترین واحد معنادار زبان است. ممکن است. یک هجا و یا چند هجا داشته باشد، مثل واژه های « اقلیت»، «دگرباش»، «همجنس گرا».
اقلیت: چهار هجایی
دگرباش: سه هجایی
قافیه: واژگانی هستند که کم ِ کم، هجای پایانی آنها یکسان است و بسته به قالب شعر در آخر هر مصرع می آیند. مثل «بار ، کار، زار، مار، خار، دار ، یار و ...» یا « فاصله ، حوصله ، گِله ، چلچله و ...». ممکن است دو یا سه هجای پایانی آنها یکی باشد مثل «کاشت، داشت، برداشت، بگذاشت و ...» ممکن است کلا کلماتی شبیه هم باشند اما معنای آنها باید با هم فرق کند مثل «شیر(نوشیدنی)، شیر(حیوان)» یا «بادیه (بیابان)، بادیه(کاسه)» یا «(زبانم) گرفته، (نقشه ام) گرفته»
امروزه دیگر شاعران در قواعد قدیمی خیلی سخت گیری نمیکنند و اصطلاحا سبک نئوکلاسیک را به وجود آورده اند . پس گاهی دیده می شود واژگانی چون « عرض و ارز» یا «مریض و غلیظ» با هم قافیه می شوند ، در صورتی که در قدیم کلمات از نظر نوشتاری هم باید هجای پایانی آنها مثل هم می بود.
ردیف: واژه یا واژه هاییست که بعد از قافیه می آید و مثلا در یک غزل در همه ی بیت ها تکرار می شود.[4]
مثل « دلبر سودابه ی من، مهتابه ی من، دست به آفتابه ی من، هیکل غرقابه ی من، روغن مایتابهی من « که در همهی این ترکیبات واژه ی «من» ردیف به شمار میآید. یا مثل «آید همی» در این بیت رودکی: «بوی جوی مولیان آید همی / یاد یار مهربان آید همی».
قالب: شکل ظاهری است که قافیه به شعر میبخشد. طول هر مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرعها، قافیه آرایی آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیین کننده قالب ظاهری شعرند.[5] شعر کلاسیک فارسی دارای قالب های فراوانی است که در واقع چهارچوب شاعر را تعیین میکند. معروف ترین قالب شعر کلاسیک فارسی غزل است و قالب های دیگر عبارتند از مثنوی ، دوبیتی ، رباعی ، قصیده ، قطعه ، بحر طویل ، مستزاد ، مسمط ، ترجیع بند ، ترکیب بند، چهارپاره ، تک بیت.
امروزه البته قالب های دیگری هم به وجود آمده مثل : غزل-مثنوی یعنی شاعر غزل و مثنوی را با هم در می آمیزد و کلا دیده می شود که تنها چیزی که نباید به هم بریزد وزن شعر است مگرنه کسی دیگر در قالب و قافیه از شاعر ایرادی نمیگیرد.
در شماره ی بعد قالب های شعر کلاسیک را معرفی میکنیم و ادامهی مطلب را با هجابندی چند بیت شعر ادامه میدهیم. امیدوارم که در دو ماه آینده خواننده ، خوب مطالب این شماره را فرابگیرد.
[1]. چشم انداز شعر امروز تاجیکستان ص 25
[2]. همان، ص24 و 25
[3]. چشم انداز شعر معاصر ایران ص26
[4]. محمد معین. فرهنگنامه فارسی (جلد دوم). چاپ نهم. تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵. ۲۶۱۸. شابک ۳-۰۱۶۴-۰۰-۹۶۴. 1646
[5]. آرایههای ادبی(قالبهای شعر، بیان و بدیع).وزارت آموزش و پرورش. سال سوم نظام جدید آموزش متوسطه. ۱۳۸۴. رشته ادبیات و علوم انسانی (ISBN 964-05-0036-4)
آرش سعدی
ایا گره خوردگی اندیشه و خیال در زبانی آهنگین تعریفی است از دکتر اسماعیل خویی یا کد کنی بنده را راهنمایی فرمایید ممنونم
پاسخحذف